13 ماهگی هم تموم شد...
سلام ....
عشق من آرنیکای ناز نازی 13 ماهت رو هم تموم کردی و میشه گفت از روزی که یکسالت شده کلی تغییرات کردی!!! اولا که نمیدونم چرا اینقدر اوضاع خوابت به هم ریخته.شبا بیدار میشی و گریه میکنی و بغلت میکنم و همینطور که رو مبل نشستم توی بغلم میخوابی و تا میام بزارمت تو تختت دوباره بیدار میشی و گریه!!! خلاصه یه مدت پدرمو دراوردی...طوریکه شبا مجبور میشد یه پتو بندازم وسط اتاقت و 2تایی همونجا پیش هم میخوابیدیم که البته کمر من حسابی داغون شد و جامون هم تنگ بود البته خداروشکر یکمی بهتر شدی(دکتر بهت هیدروکسی زین داد و ظاهرا چند شبی که خوردی اثرش بدک نبود)ولی هنوزم مثل سابق نشدی و دوباره مثل نوزادیهات نصفه شبا شیر میخوری متاسفانه!!!
چند روزی هم تب کردی و با بابا بردیمت پیش دکتر نریمان و گفت اگه بعد حدودا 4 روز تبت قطع شد و بدنت دونه های ریز قرمز زد یه مریضی به اسم روزوئولاست که مهم نیست والا باید بری آزمایش چون ممکنه عفونت داشته باشی که خوشبختانه تبت قطع شد و چندتا دونه خیلی ریز هم رو بدنت دیدیم و ماجرا بخیر گذشت والا من همش استرس داشتم که چجوری ازت آزمایش بگیرند و نکنه خدای نکرده عفونت باشه.
اینا مشکلات این مدت بود ولی در عوض دخترم کلی بزرگ شده ...
الان یه 10 روزیه که بدون کمک دستات رو ول میکنی و چند قدمی راه میری(مثل پنگوئن) قربونت برم که میترسی و زود میچسبی به یه جایی...
موهات هم حسابی بلند شده و میاد تو چشات و بابا هم هی میگه کوتاه نکنیم زشت میشه و از طرفی هم تا گل سر میزنم میکنی و میزاری تو دهنت ...اینجوری هم که همش تو چشاته و اذیت میشی...امان از دست این پدر و دختررررر
کارای و حرفای جدیدت:
میگم آرنیکا جوجو چی میگه: دیک دیککک( پیشی رو هم که از قبل میگفتی میو میو)
دستات رو میزاری رو چشمات و برمیداری و میگی: دایی(یعنی دالی) و میری پشت مبلا قایم میشی و سرت رو میاری بیرون و دالی میکنی...
میگم آرنیکا خرسی کو: با انگشت کوچولوت استیکرای اتاقت رو نشون میدی...
به عمه و عمو میگی عمی....به دایی میگی دایی...به منم که میگی ما ما البته فقط وقتی خیلی باهام کار داشته باشی و جلوی چشمت نباشم...والا که فقط تند تند بال بال میزنی و اِه اِه میکنی...الانم همینطور چون من نشستم پشت لپ تاپ و تو هم دلت میخواد بیای بشینی رو پام و فوضولی کنی ولی من زیر بار نمیرم و تو هم سرت رو میزاری رو زمین و نق میزنی بلااااا ولی من گول نمیخورم
هروقت هم هر خوردنی یا هرچیز جذابی رو ببینی میگی بَههههههههههههه و چنان به رو میکشی که همه خندشون میگیره
خلاصه که حسابی نفس شدی و بامزه و خوردنی...بعضی روزا هم باهم میریم پارک و تو از دیدن منظره های سبز و خوشگل و بچه ها و کالسکه سواری حسابی لذت میبری
فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد و چندتا از عکسای این مدتت رو میزارم عزیزم:
آرنیکا آماده شده بره پارک:
آرنیکا خودش ماکارونی میخوره به به:
باز آرنیکا لج کرد و نخوابید و اینجوری بیهوش شده!!!
میگم آرنیکا دماغت کو:
آرنیکا به یاد روزای قدیم خوابیده تو نی نی لای لای و تی وی میبینه:
گاهی دختر خوبی میشه و خودش بازی میکنه!!!
گاهی هم شیطون میشه و میره سراغ جاهایی که نباید بره:
اینم یه ژست خوشگل: