18 هفتگییییییییییییییییی...
سلام دختر قشنگمممم امروز بلاخره وقت کردم تا بیام و برات بنویسم عشقم
توی این 2 هفته بلاخره من و مامانی(مامان خودم) وقت کردیم یه سر بریم خیابون بهار و واست خرید کنیم عزیزم... ولی راستش چون دفعه اولمون بود حسابی گیج شده بودیمو نمیدونستیم از کجا باید شروع کنیم دست آخر هم فقط چند دست لباس تو خونه خریدیم و برگشتیممامانی حسابی تعجب کرده بود و میگفت چقدر چیزای جدید واسه سیسمونی اومده هههههههههههه
بله دیگه بچه های این دوره و زمونه همه چیشون فرق کرده و پیشرفته شده البته به نظر من آدم باید خودش عاقل باشه و از اول منطقی واسه بچش خرید کنه هههههههههه دخملم فکر نکنی من مامانه سخت گیری هستما ولی مخالف شدید لوس کردن بچه ها هستم. مطمئن باش اینطوری واسه آینده هر کسی بهتره که از اول قدر همه چیزرو بدونه و هرچیزی رو به موقع داشته باشه...
خلاصه اینکه خرید ما همون چند تیکه بود و دیگه وقت نشده که بریم...البته سرویس کالسکه رو برات انتخاب کردم و تخت و کمد هارو هم از نزدیک دیدم تا ببینیم چی میشه...
دخمل قشنگم این مدت خیلی نگرانت بودم آخه تو آخرین سونو بهم گفتند که مایعی که تو داری توش زندگی میکنی کمه
و منم خودم بستم به آب که تو تو خشکی نمونی ولی این هفته که رفتم دکتر بازم گفت هنوزم کمه واسه همین 3تا سرم بهم داد که دیروز یکیشو زدم و امروز نوبت دومیه (تو که میدونی من چقدر از آمپول و سرم میترسم ولی خب عزیزم به خاطر تو باکی نیست)
تو مطب دکتر صدای قلب خوشگلتو شنیدم و کلی خیالم راحت شد که حالت خوبه
آخ کاش که زودتر این روزا بگذرند و تو بیای تو بغل من وبابا...
خیلییییییییییییییی عاشقتممممممممممممممممممم