هفته 30 و ورود به ماه 8!!!!!!!
سلام دختر نازمممممممم خوشگل مامان الان دیگه ٣٠ هفته و ١ روزته و وارد ماه ٨ شدیم عسلممم باورم نمیشه که ٣٠ هفته گذشته و فقط ٨ هفته دیگه تا دیدنت مونده هوراااااااااااااااااااااا
خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم عزیزم...آخه خیلی مشغول بودم
واست بگم که هفته ٢٦ رفتم سونوی آنومالی مجدد و روی ماهتو دیدم قشنگم اونموقع وزنت ١٠٠٤ گرم بودو الان دیگه فکر کنم بیشتر از ١٥٠٠ گرم باشی!!! راستش باورم نمیشه که اینقدر بزرگ شدی و الان تو دل منی هروقت تکوناتو حس میکنم کلی ذوق زده میشم نمیتونی تصور کنی چه حس عجیب و قشنگیه
آرنیکا جونم این روزا واسه من خیلی استرسشون زیاده...اولا که هنوز مایع آمیونیتیکت کمه و من همش نگرانم تو این مدت بازم دکتر بهم سرم داد که بزنم و مرتب هم دارم آب میخورم که خدای نکرده واست مشکلی پیش نیاد...در ضمن رفتم و آمپول بتامتازون زدم تا اگر زبونم لال خواستی زودتر به دنیا بیای ریه های کوچولوت کامل شده باشه...ولی عزیزم خواهش میکنم عجله نکن و سرموقع بیا ... من با دکتر واسه تاریخ ٢١.١.٩١ هماهنگ کردم و اگر مشکلی نداشته باشی و تو اون تاریخ به دنیا بیای تاریخ تولدت خیلی بامزه میشه...
راستی شکممو باید ببینی هههههههه حسابی گنده شده و تا حالا ٩.٥ کیلو وزن اضافه کردم...خیلی نگرانم امیدوارم تا آخر بیشتر از ١٤ کیلو وزنم بالا نره دخملم آخه میدونی که من خودمم تپلم و دلم نمیخواد وحشتناک بشم...
خریدات هم به سلامتی دیگه دارند تموم میشند البته هنوز کامل نیستند... ولی گهواره ای رو که عاشقش بودم برات خریدم و یه سری چیزای دیگه .دیروز باباجونت ٢ ساعت وقت گذاشت و گهواره و سر هم کرد وای نمیدونی چقدر ناز و خوشملههههههه من و بابا مرتب میریم تو اتاقت و با تخت و کمد و گهوارت حال میکنیم ههههههههههههه
دست بابایی و مامانی درد نکنه که هرچی رو دوست داشتم واسه آرنیکای گلم داشته باشم خریدند بوووووووووووس